عاشقت شدم که وقتی پاییز شد وو هر کسی رفت توی لاک خودش
کسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشد عاشقت شدم
که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی که صدایت طعنه بزند به خش خش برگها
عاشقت شدم که حرفهایم مخاطب خاص داشته باشد و آدمها من و تو را با هم ورق بزنند
آن روز من ذبه دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردم دلم خواست عاشقت شوم
تا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,
|